نوشته زیر به قلم آقای کان هالینان (Conn Hallinan) (ترجمه از من) روزنامهنگار مسقل و از همکاران اتاق فکر «فارین پولیسی این فوکوس» (Foreign Policy In Focus) است. این اتاق فکر در زمینه سیاستگذاری بینالمللی آمریکا تحلیل و مشاوره ارائه میدهد. خواندن این نوع نوشتهها (حتی اگر با بعضی از گزارههای آن موافق نباشیم) میتواند ما را با نگرش سیاستگذاران آمریکایی نسبت به ایران آشناتر کند.
جنگها جنگیده میشوند چون بعضی افراد چنین تشخیص میدهند که جنگیدن در راستای منافعشان است. جنگ جهانی اول نه به خاطر ترور آرکیدوک فردیناند شروع شد و نه به خاطر شیوه تیمبندی متحدین. شاید یک «حادثه» بتواند باعث آغاز شدن جنگی شود، اما هیچکس به شلیک کردن ادامه نمیدهد مگر اینکه فکر کند «ایده خوبی است». جنگ بزرگ جهانی شروع شد، چون کشورهای درگیر در آن تشخیص دادند که از آن بهره میبرند. نتیجه جنگ نشان داد که این فرض چقدر توهمآلود بوده است.
موقع بررسی اینکه آیا «جنگی با ایران در خواهد گرفت یا خیر» خوب است نکته فوقالذکر را در نظر داشته باشیم. خلاصهاش این است که (۱) منافع مدافعان چنین جنگی چیست؟ و (۲) آیا مدافعان جنگ به اندازه کافی در کشورهایشان اهمیت دارند که باعث شوند گامهایی مصمم به سوی آشوب میدان جنگ برداشته شود؟
در درجه اول، چون پای نفت و گاز در میان است، جنگ با ایران میتواند تاثیرات جهانی در پی داشته باشد. ایران حدود ۱۵ درصد نفت چین و ۱۰ درصد نفت هند را تامین میکند و یکی از مهمترین صادرکنندگان نفت به اروپا، ترکیه، ژاپن و کره جنوبی است. این کشور همچنین سومین ذخایر نفت و دومین ذخایر گاز دنیا را در اختیار دارد. حدود ۱۷ میلیون بشکه نفت در روز از تنگه هرمز عبور میکند که بخش بزرگی از انرژی مصرفی در جهان است.
به طور خلاصه، بازیگران این عرصه، بسیار گسترده و منافع آنها به مانند ملیتهایشان متکثر است.
به نقل از نخستوزیر اسرائیل آقای بنجامین نتانیاهو، ایران در حال ساخت سلاحهای هستهای است که تهدیدی برای بقای اسرائیل (existential threat) به شمار میرود. در عمل، هیچکس این امر را باور ندارد، حتی جامعه نظامی و امنیتی تلآویو. همانطور که فرمانده سابق ستاد مشترک ارتش اسرائیل آقای دان هالوتس اخیرا گفت، ایران خطری برای بقای اسرائیل نیست. هیچ مدرکی وجود ندارد که ایران در حال ساخت بمب اتمی باشد و تمام تاسیسات این کشور به صورت شبانهروزی تحت کنترل رژیمهای نظارتی سازمان ملل قرار دارند.
اما اسرائیل از اینکه خاورمیانه را به صورت منطقهای از هم گسیخته نگاه دارد بهره میبرد. منطقهای پاره شده توسط شکافهای فرقهای و زیر سلطه حکومتهای اقتدارگرا و پادشاهیهای فئودالی. اگر اسرائیل یک درس از اربابان بریتانیایی سابقش گرفته باشد، سیاست «نفاق بیانداز و حکومت کن» است. در میان نزدیکترین متحدان اسرائیل دیکتاتوریهای مصر و تونس قرار داشتند و امروز نیز خود را با پادشاهیهای مرتجع شورای همکاری خلیجفارس یعنی عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی، بحرین، قطر و عمان همسو میبیند.
ایران یک تهدید نظامی علیه اسرائیل نیست، اما یک مشکل سیاسی برای این کشور است. از نظرگاه تلآویو، ملیگرایی و استقلال پیگیرانه تهران از آمریکا و اروپا یک کارت بازی خطرناک به شمار میرود. ایران همچنین با دشمنان مهم اسرائیل در منطقه (سوریه که هنوز به صورت رسمی در وضعیت جنگ با اسرائیل قرار دارد، جریان شیعه حزبالله در لبنان، حماس در غزه و دولت عراق با اکثریت شیعه) متحد است.
در تحلیل دولت آقای نتانیاهو، ضربه زدن به ایران میتواند با هزینه اندکی، دشمنان منطقهای اسرائیل را تضعیف کند. سناریوی تلآویو شامل حمله شوک و بهت (shock and awe attack) به ایران است که با قطعنامه سازمان ملل به آتشبس ختم خواهد شد و نهایتا ۵۰۰ نفر تلفات اسرائیلی خواهد داشت. بر اساس این سناریو، ایرانیها ظرفیت اندکی جهت پاسخگویی متقابل خواهند داشت، اما حمله به مراکز شهری اسرائیل یا تلاش برای بستن تنگه هرمز آمریکا را وارد بازی خواهد کرد.
البته این سناریو کمی بیشتر از خوشبینانه است. ایران احتمالا با آتشبس موافقت نخواهد کرد (ایران ۸ سال با عراق جنگید) و جنگ این عادت را دارد که بهترین برنامهریزیها را نیز از مسیر خارج کند. در عمل، این جنگ طولانی و همراه با خونریزی بسیار خواهد بود و ممکن است به سراسر منطقه گسترش یابد.
رهبران ایران نسبت به تنبیه اسرائیل در صورت حمله به ایران با صدای بلند صحبت میکنند، اما در کوتاه مدت، آنها ابتکار عمل زیادی نخواهند داشت، به خصوص با در نظر گرفتن خطوط قرمزی که واشنگتن کشیده است. نیروی هوایی ایران قدیمی و رده خارج است و تکنولوژی اسرائیلیها میتواند بخش بزرگی از سیستم رادار و پدافند سایتهای مختلف ایران را از کار بیاندازد. ایران برای متوقف ساختن ترکیب حملات هوایی، موشکهای کروز شلیک شده توسط زیردریایی و همینطور موشکهای بالیستیک جریشو کار چندانی نمیتواند انجام دهد.
در کنار صحبتهایی نظیر «همه گزینهها روی میز است» به نظر میرسد کابینه آقای اوباما تلاش میکند تا از جنگ پرهیز کند. اما با توجه به نزدیکی به انتخابات سال ۲۰۱۲، آیا واشنگتن در حاشیه خواهد ماند؟ «بله» چون نظرسنجیها نشان میدهند که آمریکاییها تمایل چندانی به جنگ جدیدی در خاورمیانه ندارند. «خیر» چون مجموعه متحدی از جمهوریخواهان، نومحافظهکاران و لابی اسرائیل در آمریکا (آیپاک) در حال اعمال فشار جهت رویارویی با ایران هستند.
منابع اسرائیلی میگویند که نتانیاهو ممکن است به این نتیجه برسد که در آستانه رقابتهای انتخاباتی آمریکا در سال جاری، حمله اسرائیل به ایران عملا کابینه اوباما را وادار خواهد کرد تا یا وارد جنگ شود و یا شانس پیروزی مجدد خود را کاهش دهد. اینکه دو رهبر چندان رابطه خوبی با یکدیگر ندارند نکته پنهانی نیست.
اما آمریکا نیز در این میان درگیریهایی دارد که چندان متمایز از منافع اسرائیل نیست. خصومت بین ایران و آمریکا به دوران ملی شدن صنعت نفت و مصادره شدند داراییهای نفتی بریتانیا در ۱۹۵۱ باز میگردد. سازمان سیا به براندازی دولت مردمی ایران در سال ۱۹۵۳ کمک کرد و حکومت دیکتاتوری شاه را احیا کرد. آمریکا همچنین در دوران جنگ ایران و عراق، از صدام حسین حمایت کرد. این کشور همچنین سابقه تخاصم دیرین با سوریه دارد و با حزبالله یا حماس مذاکره نمیکند. خلاصه اینکه دشمنان منطقهای اسرائیل دشمنان منطقهای واشنگتن نیز هستند.
وقتی که پادشاهیهای خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ شورای همکاری خلیجفارس را تاسیس کردند، هدف اصلی آن مقابله با نفوذ ایران در خاورمیانه بود. با استفاده از اهرم اختلافات مذهبی، این شورا در لبنان، عراق و سوریه بنیادگراهای سنی را به جنگ با شیعیان تشویق کرده است و مانع از گسترش «بهار عربی» به حوزه خود شده است. وقتی که شیعیان در بحرین نسبت به فقدان دموکراسی و دستمزدهای پایین اعتراض کردند، این شورا به آنها حمله کرد و تظاهرات آنها را سرکوب نمود. در رابطه با فلسطین، شورای همکاری خلبجفارس با اسرائیل و آمریکا کاملا همسو نیست (اگر چه مراقب است که تلآویو و واشنگتن را آزردهخاطر نسازد) اما در مورد تحولات سوریه، لبنان و ایران با آنها هماهنگی کامل دارد.
اتحادیه اروپا به تحریمهای ایران پیوسته است، اگر چه فرانسه و آلمان صریحا اقدام نظامی علیه ایران را رد کردهاند. انگیزه اروپاییان شامل خواستههای تککشوری مانند تمایل فرانسه برای بازپسگیری نفوذ سابق خود در لبنان تا نیاز کلی اروپا بر کنترل شاهرگ انرژی جهان است. به طور کلی موضع اروپا نسبت به ایران خلاصه در نفت و گاز نیست، اما بخش بزرگی از آن به نفت و گاز مربوط میشود. علاوه بر این، همانطور که اینجا ذکر شده، شرکتهای نفتی از کاهش تولید نفت و صعود قیمت آن استقبال میکنند. جنگ با ایران میتواند هر دو هدف را تامین کند.
در این بازی، ایران قربانی خواهد شد، اما گروههایی هم در داخل ایران هستند که ممکن است از جنگ بهره ببرند. حمله به ایران میتواند کشور را متحد کند و محبوبیت حاکمیت را که خدشهدار شده است ترمیم کند. سیستمهای نظامی میتوانند معترضان را راحتتر سرکوب کنند و دولت فعلی میتواند سیاستهای حذف یارانهها در مورد حمل و نقل، مسکن و غذا را تکمیل کند. جنگ میتواند موجب افزایش یا تحکیم قدرت جناحهای مرتجعتر حکومت فعلی شود.
بازیگران دیگری نیز در این عرصه وجود دارند: چین، روسیه، هند، ترکیه و پاکستان که هیچکدام طرفدار جنگ نیستند، اما میزان نفوذ آنها روی روند وقایع نامشخص است. به هر حال، این احتمال وجود دارد که اسرائیل به این نتیجه برسد که آغاز جنگ در راستای منافعش است و آمریکا نیز ممکن است به خاطر اشتراکات زیاد با او همراه شود. شاید هم، همه اینها های و هوی باشد و نشان دهنده هیچ عزم جدیای نباشد.
موضوع نگران کننده اما این است که سه بازیگر نیرومند این عرصه یعنی اسرائیل، آمریکا و متحدان اروپاییاش و شورای همکاری خلیجفارس منافع مشترک زیادی با هم دارند و در این باور کلی نیز که استفاده از نیروی نظامی روش موثری برای رسیدن به هدف است هم نظرند.
بر اساس چنین توهمهایی است که تراژدیها شکل میگیرند.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.